ایوان نجف

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

ایوان نجف

فخر است این که در همه ی عمر لحظه ای
جز تو نکرده ایم به کس سجده یا علی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وجود» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
بدون فوت وقت و مقدمه بگم که بارها خواسته م درباره اعتبار دادن به یک سری امور توسط ما و بعد باور کردن اون ارزش های اعتباری داده شده به اون ها توسط خود ما و بعد از اون اهمیت دادن بهشون و منطبق کردن زندگیمون بر اساس همون ارزشها(ی بی ارزش اعتباری) و در آخر جنگ و جدال بر سر اون ها و ارزیابی خودمون براساسشون بنویسم، که هر بار به دلیلی منصرف شدم.. یه بار حالش نبود.. یه بار میگفتم بنویسم که چی بشه و ...
اما الان «هدرت الشقشقه».....

مشکل از جایی شروع شد که انسان به چیزی که وجود نداشت ارزش و اعتبار داد، در صورتی که انسان اصلا در جایگاهی نیست که بخواهد چنین کاری کند.. و این آغاز بدبختی است.. جایی که انسان برای خودش حقی قائل بشود و خودش را.... (نماز ظهر به وقت کرج....ما رفتیم(چون انسان در جایگاهی نیست که تشخیص بدهد الان بنویسد بهتر است از کاری خدا او را در این لحظه به آن امر کرده است))

(رفتیم و به حضرت باقی عرض کردیم که یاغی نیستیم و برگشتیم).... و خودش را در مرتبه ای ببیند برای چیزی ارزش قائل شود( ارزش ذاتی، ارزشی که او را برای به دست آوردن آن به تکاپو وادار کند)..

اساسا در مقابل وجود مطلق، قادر مطلق، حکیم مطلق، علیم مطلق، عدل مطلق، انسان ضعیف ظلوم جهول به چه چیزی میخواهد اعتبار ببخشد؟ چه چیزی را میخواهد صاحب ارزش بداند وقتی گه «او» برایش ارزشی قائل نشده است؟ بحث بر سر مصادیق نیست.. الان فعلا مشکل اصل این موضوع است.. بله ممکن است کسی چیزی را ارزشمند بداند چون «او» ارزشمند دانسته، یا برایش ارزشی قائل نشود چون «او» قائل نشده است.. در واقع اینجا بحث بر سر این است که «او» برای آن ارزش قائل است یا خیر..

اما الان مسئله ما این است که برای برخی وقتی دلیل بر بی ارزشی چیزی( هر چیز بدون تعیین مصداق) از نظر «او» می آوری و یا ارزش چیزی از نظر «او» را اثبات میکنی، بدون توجه به این که ملاک و معیار و مبنا «او»ست دلایلی می آورند از جنس عقل و احساسات ناقصشان و از همه بدتر تمایلات نفسانی و بعضا شیطانیشان.. در واقع آن ها «او» را قبول ندارند و فقط ادعا میکنند که موحدند..

فکر کنم توی یکی از کتاب های دوران مدرسه هم مطلبی وجود داشت که میگفت «انسان ها خودشان را با دیگران می شناسند و ارزش هاشون رو با اونا تطبیق میدن مثلا اگه یکی واقعا هنرمند باشه ولی بقیه بهش توجهی نکنند و او را هنرمند ندانند، او هم دیر خودش را هنرمند نمی داند...» و در واقع ارزش های انسانی رو معلق به تشخیص بقیه انسان ها کرده بود....:)
آری اینجا جمهوری «اسلامی» است که این چیزها به خورد بچه های مردم داده می شود.. کمترین توجهی به خدا وجود ندارد..
 
درباره این قضیه الان فقط یک مثال میزنم( شاید فرصت دیگه ای بیشتر گفتیم):
 شما در نظر بگیرید که با یک جمع، ۱۱نفره به سفر رفته اید.. اونجا این بحث پیش میاد که کی آدم باحالیه و کی نیست.. معیار اون جمع برای شجاعت در نهایت این میشه که اگر کسی رفت در قبرستان و وارد سردخونه شد و یک مرده رو بیرون اورد و دست راست جنازه رو برید و اورد و کباب کرد و خورد آدم باحالیه و اگر این کار رو نکرد یه موجود غیر اجتماعی پخمه احمق خرمقدسه..
ده نفر این کارو میکنند و نوبت به شما میرسه.. چیکار میکنید؟
«غیبت» میکنید؟


وقتی خدا رو در نظر نگیریم همین میشه.. همین که هست.. همین که انسان ها برای کارهایی که عالم قادر حکیم عادل خیرخواه مطلق اونا رو ضد ارزش میدونه ارزش قائل میشن و بعد چون جمع مردمی که به صراحت «لایعقلون» خوانده شدند این طور جهان رو میبینند افرادی که به دروغ خود را مسلمان میدانند به جای تطبیق خود با خدا و ملاک های «او»، خود را بر مجموعه ای از فساد و بی عقلی و حماقت و لجن منطبق میکنند..
حرف مردم، حرف مردم، حرف مردم... متزلزل ترین چیزی که «نمیشه» بهش تکیه کرد..

اشهد ان لا اله الا الله
لا اله الا الله
 این جملات را درست بفهمیم:

لا اله الا الله
لا موثر فی الوجود الا الله


اگر به این جملات معتقد نیستید اسم مسلمان ها را خراب نکنید و اگر معتقدید، فقط به «تنها موثر در وجود» فکر کنید و بقیه را دایورت!


پ.ن۱:
از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زان که نبود کار عامی جز خری یا خر خری

«گاو» را باور کنند اندر «خدایی» عامیان
«نوح» را باور ندارند از پی «پیغمبری»

پ.ن۲:
الان هم برم به خاطر حرف مردم به خودم سختی بدم و زجر بکشم:)
التماس دعای شدید