ایوان نجف

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

ایوان نجف

فخر است این که در همه ی عمر لحظه ای
جز تو نکرده ایم به کس سجده یا علی

۴ مطلب با موضوع «شعر :: غزل» ثبت شده است

بسم الله

السلام علیک یا وجه الله


فروزم گر دلم سوزد که من فانوس را مانم

برآرم سر من از خاکسترم، ققنوس را مانم


کسى را کاو مرا خواهد بگو باید جگر آرد

که جور هند مى باید کشد، طاووس را مانم


سخن در من نهان است و تو بینى انعکاسش را

چه داند کس ز اسرار دلم، ناقوس را مانم


توانى گر برى نام مرا بر لب مرا دارى

در این زیبا کرامت، دلبر خود، بوس را مانم


ولیکن حفظ کن لب هاى خود را از من اى غافل

که در میخانه جامِ لب پرِ جاسوس را مانم


بسوزى گر مرا در بر بگیرى، شعله ى مکرم

ز من آتش برآید، خرقه ى سالوس را مانم


چه باک از پهلوانان جهان، من رستم خویشم

اگر روس است کوى من، در آن طرطوس را مانم


سگى هم گر زبان آرد برون از بهر تشنیعم

نه من ناپاک خواهم شد که اقیانوس را مانم


نه از خود بلکه از عشق است جایم بر سر افلاک

درونم بقعه ى شمس است، خاک طوس را مانم

بسم الله الرحمن الرحیم


صبر ز یار کى توان؟ مى کشدم غم فراق

روزه اگر ضرر زند، نیست روا به اتفاق


میوه ى تاک مى خورم، نرد ببازم و برم

جفت کجا بیاورم، زیر چنین سیاه طاق


بینى اگر مرا دمى، هیچ مگو که خرّمى

زیر غم چنین غمى، کى بشود دماغ چاق


دل شده این زمان کباب، نیست بر آتش من آب

این نکند بُوَد سراب، یا که مکیدن سماق


ماه منى به شب به روز، گرچه به دل نشسته سوز

باورم این بُوَد هنوز، نیست مه مرا محاق


دست مرا بگیر پس، نیست به جز تو کار و کس

اى تو نبىّ دادرس، اى تو سوار بر براق




چند وقتى بود شعر نگذاشته بودم براى همین، همین جورى این رو گذاشتم.

خوبه حتى اگر شعر عاشقانه هم میگیم حال و هواى یگانه نور هستى در اون باشه، اگر هم نشد حداقل آخرش یه عرض ارادتى بکنیم.


بسم الله الرحمن الرحیم

با مدد از قمر منیر بنی هاشم


با توجه مطالب پست قبل:




بگویم تا زبان دارم ز طنّازى ابرویت

ز غمّازى چشمانت ز پیج و تاب گیسویت


نگاهت آلت قتّاله است از لطف و گاه از قهر

چه سرها ریخته از دوست و دشمن سر کویت


بیا تا مدّعى گیسوبلندان زلف بتراشند

کمند عشق را معنى است تنها رشته ى مویت


چِشَم از راه چشم و بینم از بینى، کجا و کِى

شوم هشیار من که مستم از نوشیدن بویت؟


پلنگ من! چو ماه روى تو کامل نمایان شد

دگرگون گشت شیر نر به کلب کوى آهویت


افولى نیست نور صورت ماه تو را عباس

خلیل ار بیندت خواهد پرستیدن مه رویت


شنیدم کودکى ها گوى بازى خوب مى کردى

زمین بوده است بعد از شمس بى ارزش ترین گویت


عجب نَبْود که خیبر را گشایى چون که تو دارى

تمام قوّت مولا على را بین بازویت


چه باک ار نرخ مقطوع دو دستت را شکستندش

زمینِ دشت مى لرزد چو بید از نعره ى هویت


تو یعسوبى چنان حیدر براى دین پیغمبر

اگر قاسم عسل خواهد، خورد تنها ز کندویت


ضریحت را اگر بینم، به سمت مرقد ارباب

چه باک ار قبله گردانم تو را سجده کنم سویت؟


تو باب حضرت اربابى و شش گوشه آنِ توست

بُریدى برگ شاهان را تو با این حکم شش لویت


قلم دارم اگر از توست، بر این بنده ى کمتر

نگاهى کن که گردم بیشتر از این ثناگویت




السلام علیک یا ایها الساقی......

بسم الله الرحمن الرحیم


خیلی از مردم سیزدهم فروردین به بیرون از خانه می روند و اسمش را می گذارند سیزده به در، ورود به این مسائل که بین خرافات و رسوم و تفریح و عادت و غیره و ذلک سرگردان است، مقداری مشکل است. چون هر کس با دید خودش به مطلبت نگاه می کند و گاه نظرگاه دوستان ترکیبی از موارد بالاست، به طور مثال ده درصد نگاهش به رسم و رسوم مربوط است، چهل درصدش به تفریح، چهل و پنج درصدش به غیره و پنج درصدش هم به ذلک! و اینجاست که می شود قوز بالای قوز... برای همین سعی می کنم حداقل در این نوشته علمی و اعتقادی در مورد این کار حرف نزنم...

به من چه ربطی دارد اصلا؟ بگذار هر کس می خواهد کار خودش را بکند... فقط یک چیز را حواستان باشد که نحسی ایام و اعداد در اسلام جایگاهی ندارد، اگر می خواهید به آن معتقد باشید ولی آن را به اسلام نبندید، مرسی، اه.

هر کاری که می خواهید بکنید اما توجه داشته باشید که «لا حول و لا قوة الا بالله».

.

.

.

.

.

می گویند تدبیر نکن، درست هم می گویند، چه چیزهایی که برایش تدبیر کردیم و با اتکا به تدبیر خودمان کار را خراب کردیم...

دروغ چرا؟ معنی این جمله را به صورت عملی خودم هم نمی فهمم، ولی بارها شده که کاری را میخواستم انجام دهم، توی ذهنم بود برای فلان مناسبت فلان جور شعر بگویم، تا قبل از فلان زمان چنان ترکیب بندی بگویم و ...

اما این تدبیرها راهی از پیش نبرد...

.

.

.

این حدیث در توحید صدوق باب ۴۱ آمده، حدیث هشتم است، دلیل این که این را گذاشتم و حدیث مشابه بسیار زیبای آن از امیرالمومنین را نگذاشتم که حدیث ششم این باب بود، این است که (به قول آقا وحید) یک عده عوام نیایند بگویند آن جای سندش این است و فلان و بهمان... خداوندا به تو از علم ناقص پناه می برم...

می ترسم به حسین بن احمد بن ادریس گیر بدهند، به شیخ اجازه تلعکبری... خدایا رحم کن...


حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِیلَ لَهُ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ‏ الْعَزْمِ‏ وَ نَقْضِ الْهَمِّ عَزَمْتُ فَفُسِخَ عَزْمِی وَ هَمَمْتُ فَنُقِضَ هَمِّی‏.


از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: پروردگارت را به چه شناختی؟ فرمود: به از هم گسستن عزم ها و بر هم زدن همت ها...

.

.

.

باری، امروز توفیق شد و بدون این که چیزی در سر داشته باشم و قصدی برای نوشتن به این کار مشغول شدم، بعضی می گویند:


سیزده به در، چهارده به تو

سیزده رو کردم تو کدو


اما سیزده من را یاد مقدس ترین مقدس جهان خلقت می اندازد، سیزده را به در نمی کنم که سیزده خوش یمن ترین روز برای ماست... سیزده به تو!

باشد که قبول حضرتش افتد:



بیش از کنون چه وقت شود دلنشین زمان

وقتى به یاد توست رهین و قرین زمان


فهمم ز ردّ شمس همین است بى گمان

در دست توست مثل هوا و زمین، زمان


اوقات با حضور تو سرمست مى شوند

چون رد شد از تو زار شده است و حزین زمان


از مدح تو به روضه و از روضه ات به مدح

شکر خدا که گشته به ذکرت رهین زمان


چون مبدأ تمام جهان و خلائقى

پس مبدأ تو هست مبارک ترین زمان


هر سیزده به در روم از خانه که شما

از حمل آمدید برون در همین زمان


اى کاش تا رخى بدهد شاه بر گدا

کمتر کن اى عزیز تو از ناز این زمان



یا علی مدد.............