ایوان نجف

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

هر که کمتر بشود بر درشان بیشتر است

ایوان نجف

فخر است این که در همه ی عمر لحظه ای
جز تو نکرده ایم به کس سجده یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

نمیدونم چرا دستم به قلم نمیره، یا بهتره بگم دستم به کیبورد نمیره..
چند مطلب خواستم بنویسم ولی هیچ کدوم رو نتونستم بیشتر از یه خط ادامه بدم..
همین الان عنوان این مطلب «حق پذیری» هست ولی از نوشتن مطلب در این باره منصرف شدم، شاید یه وقت دیگه نوشتم، وقتی هم که مطلبمو نوشتم عنوان رو هم عوض میکنم چون الان نمیدونم اصلا چی میخوام بنویسم:)

بسم الله الرحمن الرحیم

با مدد از قمر منیر بنی هاشم


با توجه مطالب پست قبل:




بگویم تا زبان دارم ز طنّازى ابرویت

ز غمّازى چشمانت ز پیج و تاب گیسویت


نگاهت آلت قتّاله است از لطف و گاه از قهر

چه سرها ریخته از دوست و دشمن سر کویت


بیا تا مدّعى گیسوبلندان زلف بتراشند

کمند عشق را معنى است تنها رشته ى مویت


چِشَم از راه چشم و بینم از بینى، کجا و کِى

شوم هشیار من که مستم از نوشیدن بویت؟


پلنگ من! چو ماه روى تو کامل نمایان شد

دگرگون گشت شیر نر به کلب کوى آهویت


افولى نیست نور صورت ماه تو را عباس

خلیل ار بیندت خواهد پرستیدن مه رویت


شنیدم کودکى ها گوى بازى خوب مى کردى

زمین بوده است بعد از شمس بى ارزش ترین گویت


عجب نَبْود که خیبر را گشایى چون که تو دارى

تمام قوّت مولا على را بین بازویت


چه باک ار نرخ مقطوع دو دستت را شکستندش

زمینِ دشت مى لرزد چو بید از نعره ى هویت


تو یعسوبى چنان حیدر براى دین پیغمبر

اگر قاسم عسل خواهد، خورد تنها ز کندویت


ضریحت را اگر بینم، به سمت مرقد ارباب

چه باک ار قبله گردانم تو را سجده کنم سویت؟


تو باب حضرت اربابى و شش گوشه آنِ توست

بُریدى برگ شاهان را تو با این حکم شش لویت


قلم دارم اگر از توست، بر این بنده ى کمتر

نگاهى کن که گردم بیشتر از این ثناگویت




السلام علیک یا ایها الساقی......

باسم رب الشهدا

قسم به خاک کربلا....

.

.

.

اخلاص و ما ادراک ما اخلاص..

اخلاص چیزی است که من ندارم.. رک و راست..

گاهی حرف هایی می زنم، چیزهایی می نویسم، کیفیتی هم ندارد، هنوز مانده تا پخته شود، جا بیفتد، اگر بشود.. اگر بیفتد..

به انتشار که می رسم تمام نفسانیت است، تمام خودخواهی است، تمام «من» است..

بعد با عناوینی مثل «تعظیم شعائر» و «انتشار معارف» و غیره و ذلک خود را توجیه می کنم.. و پخش می کنم.. نه برای عشق، نه برای معشوق، حتی نه برای عاشق، چون کسی هنوز «من» در او نفس می کشد عاشق نیست..

.

.

.

.

.

خب بعد از توجیهات وارده و رهایی از زبان معیار:

چند وقت پیش رفته بودم کتاب فروشی انتشارات سوره مهر، شما از مترو انقلاب که میای بیرون، سمت چپ، یه چند قدم که بری میرسی به این کتاب فروشی که کافه هم داره توش، کلا جای باحالیه..

بعد اونجا یه سری کتاب دیدیم، دو تا کتاب رو انتخاب کردم، یکیش کتابی بود از آیت الله جوادی آملی به نام «فلسفه صدرا».. این کتاب دو جلدی که میتونید مشخصاتش رو در «فلسفه صدرا» ببینید، اینجا و در این روز قیمت رو زده 32000 تومن، اون چاپ فکر کنم بود 20000 تومن یا حتی کمتر، البته موقع حساب کردن اون بنده خدایی که پشت کانتر بود گفت توی سیستم موجودی این کتاب صفره و نمی تونم این رو بفروشم!!! واقعا ناراحت شدم.. شکستی بود برا خودش..

یک کتاب دیگه که در واقع کتاب نبود، یه چیز کوچولو موچولویی بود سراسر از تکرار مکررات و حرف هایی بدون پشتوانه علمی، البته از حق نگذرم بعضی جاهاش بد نبود ولی در کل چیز چزتی بود..   خریدمش!! دو سه تومن بود منم خریدم ببینم چی گفته، ببینم آیا همون طور که فکر می کنم از محتوا خالیه یا نه؟ که البته تا حد خوبی همونطوری بود که فکر می کردم..

در اون کتاب یکی از مطالبی که گفته شده بود در مورد شعرها و مداحی هایی بود که در اون ها از جمال و زیبایی اهل بیت می گویند، تقریبا کلا این اشعار رو نفی کرده بود، و صاحبان اون ها رو به عدم معرفت و نفهمیدن ارزش های اهل بیت متهم کرده بود، هرچند ما هم قبول داریم که نباید توی مجالس فقط از این دسته مطالب ذکر بشه اما نفی کلی این ها رو هم درست نمی دونیم..

مطلب دیگه ای که هست اینه که کوتاه بینی و کژفهمی آقایون باعث میشه که همه رو مثل خودشون بدونن. فکر کنند ما وقتی از چشم و ابرو میگیم منظورمون شکل چشم و ابرو است، در حالی که از ابتدائیات عشق این است که عاشق چشم و ابروی معشوق را ،هرطور که باشد، طوری می بیند که برای او با دیگران فرق می کند، در عشق کامل که عشق امیرالمومنین و اولادش اکمل عشق هاست، هر جزئی از معشوق، خودش معشوق است. ینی اگر از زیبایی چشم حضرت عباس میگوییم، آن چشم ارزشش به این است که برای قمر بنی هاشم است، و الا ما که در ظاهر صورت ایشونو ندیدیم. درست گفته اند که چشم و ابروی زیبا در عالم کم نیست، اما چشم و ابروی معشوق به این دلیل زیباست که برای اوست نه چیز دیگه ای.

یک مورد دیگه رو هم باید بگم، اون هایی که از شعر فقط موزون بودن رو میدونند بهتره در این باره صحبتی نکنند، کسانی که به مضامین لخت بدون آرایش و تکراری که زیبایی ادبی ندارند و تنها موزون هستند، شعر می گویند و به این ها بهترین شعر می گویند اصلا صلاحیت صحبت در این باره رو ندارند..

..

..

..

توی این مطلب نخواستم علمی و دقیق و با شماره وارد صحبت بشم، فقط یه کلیاتی رو گفتم، اگر بعدا قسمت شد دقیق تر در این باره عرض خواهم کرد..

البته که دوست دارم نظراتتون رو بدونم..

.

.

.

همه این ها رو گفتم که چند بیتی که با توجه به این مطالب به زبونم اومده رو بنویسم ولی از اونجایی که خیلی طولانی شد توی پست بعدی میذارم ان شا الله..

یا علیییییییییییییی..

بسم الله الرحمن الرحیم


خیلی از مردم سیزدهم فروردین به بیرون از خانه می روند و اسمش را می گذارند سیزده به در، ورود به این مسائل که بین خرافات و رسوم و تفریح و عادت و غیره و ذلک سرگردان است، مقداری مشکل است. چون هر کس با دید خودش به مطلبت نگاه می کند و گاه نظرگاه دوستان ترکیبی از موارد بالاست، به طور مثال ده درصد نگاهش به رسم و رسوم مربوط است، چهل درصدش به تفریح، چهل و پنج درصدش به غیره و پنج درصدش هم به ذلک! و اینجاست که می شود قوز بالای قوز... برای همین سعی می کنم حداقل در این نوشته علمی و اعتقادی در مورد این کار حرف نزنم...

به من چه ربطی دارد اصلا؟ بگذار هر کس می خواهد کار خودش را بکند... فقط یک چیز را حواستان باشد که نحسی ایام و اعداد در اسلام جایگاهی ندارد، اگر می خواهید به آن معتقد باشید ولی آن را به اسلام نبندید، مرسی، اه.

هر کاری که می خواهید بکنید اما توجه داشته باشید که «لا حول و لا قوة الا بالله».

.

.

.

.

.

می گویند تدبیر نکن، درست هم می گویند، چه چیزهایی که برایش تدبیر کردیم و با اتکا به تدبیر خودمان کار را خراب کردیم...

دروغ چرا؟ معنی این جمله را به صورت عملی خودم هم نمی فهمم، ولی بارها شده که کاری را میخواستم انجام دهم، توی ذهنم بود برای فلان مناسبت فلان جور شعر بگویم، تا قبل از فلان زمان چنان ترکیب بندی بگویم و ...

اما این تدبیرها راهی از پیش نبرد...

.

.

.

این حدیث در توحید صدوق باب ۴۱ آمده، حدیث هشتم است، دلیل این که این را گذاشتم و حدیث مشابه بسیار زیبای آن از امیرالمومنین را نگذاشتم که حدیث ششم این باب بود، این است که (به قول آقا وحید) یک عده عوام نیایند بگویند آن جای سندش این است و فلان و بهمان... خداوندا به تو از علم ناقص پناه می برم...

می ترسم به حسین بن احمد بن ادریس گیر بدهند، به شیخ اجازه تلعکبری... خدایا رحم کن...


حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِیلَ لَهُ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ‏ الْعَزْمِ‏ وَ نَقْضِ الْهَمِّ عَزَمْتُ فَفُسِخَ عَزْمِی وَ هَمَمْتُ فَنُقِضَ هَمِّی‏.


از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: پروردگارت را به چه شناختی؟ فرمود: به از هم گسستن عزم ها و بر هم زدن همت ها...

.

.

.

باری، امروز توفیق شد و بدون این که چیزی در سر داشته باشم و قصدی برای نوشتن به این کار مشغول شدم، بعضی می گویند:


سیزده به در، چهارده به تو

سیزده رو کردم تو کدو


اما سیزده من را یاد مقدس ترین مقدس جهان خلقت می اندازد، سیزده را به در نمی کنم که سیزده خوش یمن ترین روز برای ماست... سیزده به تو!

باشد که قبول حضرتش افتد:



بیش از کنون چه وقت شود دلنشین زمان

وقتى به یاد توست رهین و قرین زمان


فهمم ز ردّ شمس همین است بى گمان

در دست توست مثل هوا و زمین، زمان


اوقات با حضور تو سرمست مى شوند

چون رد شد از تو زار شده است و حزین زمان


از مدح تو به روضه و از روضه ات به مدح

شکر خدا که گشته به ذکرت رهین زمان


چون مبدأ تمام جهان و خلائقى

پس مبدأ تو هست مبارک ترین زمان


هر سیزده به در روم از خانه که شما

از حمل آمدید برون در همین زمان


اى کاش تا رخى بدهد شاه بر گدا

کمتر کن اى عزیز تو از ناز این زمان



یا علی مدد.............


بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

سرآغاز...
چه عنوانی...
مبدأ...

شیخ الرئیس ابن سینا کتابی دارد به نام المبدأ و المعاد...
من این کتاب را کامل نخوانده ام، فقط چند صفحه ابتدایی را خوانده ام و میتوان گفت از تأثیرگذارترین های زندگی من بوده است.

به راستی بازگشت به وطن(که حب آن از ایمان است)، سرآغاز، مبدأ و هر نامی که برایش بگذارند چه لذت بخش است...

باری، میخواستم اسم و آدرس این وبلاگ را «چاه» بگذارم که برآمده از سخنی است که دوست عزیزم سینا طاهری زده بود و در آن من و چند تن از دیگر دوستانم را به نوشتن وبلاگ به جای کانال تلگرام توصیه کرده بود و چه خوش گفته بود که در نهایت به آن می رسیم که سر بردن در چاه و گریستن بهتر از کانال و وبلاگ و هر چه که هست، بوده... اما آن آدرس قبلا انتخاب شده بود و انتخاب بعدی که به ذهنم رسید این عنوان مقدس بود که زمانی است دیوانه ی آنم: ایوان نجف

نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده

نمیدانم که قرار است تا کی در این جا بنویسم، اصلا چند وقت یک بار به این جا سر بزنم، اصلا برای چه بنویسم، به قول حضرت معنی:

صدا در آید از دیوار، از ما در نمی آید
که غیر از بهت از دیوانه ی حیدر نمی آید

ان شا الله نفسم بالا نیاید آن روزی که دم از غیر راه تو بزنم، یا علی

خدایا تر مکن اندازه ی مویی سر ما را
ز بارانی که از خمخانه ی حیدر نمی آید

این وبلاگ در شب جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن، لیلة الرغائب، اول ماه رجب المرجب، ماه ولادت شاه مردان، مصادف با ولادت با سعادت حضرت باقر العلوم علیه و علی آبائه السلام و روز دهم از فروردین ماه سال هزار و سیصد و نود و شش پس از هجرت نبی مکرم اسلام به حساب خورشیدی ایجاد شده است، باشد که مقبول حضرتش افتد....
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...